صامتانه

23. چندبار؟ چندجا؟ چقدر؟

یاحق


میشنیدم که میگفت:

یه بار هم یه مادرشهید سوار کردم.

میخواست بره نزدیک مزار پسرش.

ترافیک بود.

منم حوصله نداشتم.

بهش گفتم من تا دم در بیشتر نمیرم.

گفت اشکالی نداره و تشکر کرد.

نزدیک که شدیم گز رو باز کرد و بهم تعارف کرد.

برداشتم. از اخلاقش خوشم اومد. رفتم تو. رسوندمش.


داشتم فکر میکردم

رسوندتش

یعنی کاری نداشته براش

یعنی همون اول هم میتونسته بره

یعنی عجله ای نداشته


فقط موضوع این بوده که

ترافیک بوده

خسته بوده

حوصله نداشته


داشتم فکر میکردم

برای اینکه بره داخل باید یکم صبر رو چاشنی کلاچ و دنده می‌کرده

اما اون مادر برای اینکه بره تو باید مسیری رو پیاده روی می‌کرده

با یه حساب سر انگشتی می‌شه فهمید برای کی سخت تره!


داشتم فکر میکردم

به معیارمون برای کارهامون

برای تصمیماتمون

برای انتخاب‌هامون


چند بار

چند جا

چقدر

خودمون رو ترجیح دادیم به بقیه؟

خودخواه بودیم؟

حواسمون به بقیه نبوده؟



داشتم فکر میکردم

به خودم

به انتخاب هام

به کارهام


چندجا

چند بار

چقدر

برای تصمیم‌هام، خودم شدم معیار؟

تکیه کردم به احساسم و منطق رو گذاشتم کنار؟

راحت طلبی در پیش گرفتم و رنج آدم‌های اطرافم رو ندیدم.

یا دیدم!

دیدم و توجیه کردم.

دیدم و نادیده گرفتم.

دیدم و رد شدم.


چند بار؟

چند جا؟

چقدر؟


پ ن: خدایا حواست به دلامون باشه

پ ن۲: اون دل رو باید عوض کرد . . .

پ ن۳: مسئولیت پذیر باشیم؛ متعهد، مهربان، دلسوز ...

در یک کلام

انسان باش.

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
Designed By Erfan Powered by Bayan