صامتانه

18. دلی که سنگ شدنش را دوست ندارد!

یاحق


اینکه همه می‌گویند تغییر کرده‌ای موضوع قابل انکاری نیست.

سخت تر شده ام. ساده تر البته! که در یک کلمه میتوانم خلاصه شوم: ضعیف


واژه ساده ایست. اما سخت.


گاهی آنقدر ضعیف که توان بخشیدنت نیست و نیست توان خندیدنت

و گاهی هم آنچنان مغلوب احساسات که توان سخن نگفتنت!


این روزهایی که به خاطر این احساسات به خودم حق میدهم _ چرا که برخی رفتارها را نمی‌شود با هیچ مثبت اندیشی‌ای ساده لوحانه پذیرفت!_ ، در خلوت هایم به این می‌اندیشم که این موجود دوست نداشتنی و غیرقابل تحمل که از فکر کردن بهش هم وحشت دارم! فقط در این چهاردیواریِ یکنواختِ کسل کننده‌ی سرشار از افکار خسته اینگونه است؟ یا نه! اینگونه بودن شده جزئی از وجودش و فردا روزی هم که قصد سفر از این ناکجاآباد را داشتم، به ناچار باید این خود غیرقابل تحمل را به همراه داشته باشم؟!


پی نوشت: چقدر تلخ می‌آید که بهترین روزهای عمرت را به خاطر دیگرانی که خود را علامه دهر می‌دانند و با شعار دلسوزی! به دنبال افساری هستند برای به گردن انداختنت، تباه و نابود ببینی و تنها آرزویت بشود دیروزی که در نظرت باید میشد پله‌ی ‌ اولِ ساختن آینده اما الان شده غایت آرزوهایت!


لعنت به این روزهای بی‌ثمر!

و مثل همیشه ما قربانیان افکار باطل آدمیانی هستیم که خود را جانشنین بحق خدا می‌دانند و دیگران را نفهمانی که خدا هدایتشان را برعهده اینان نهاده!


شده‌ام مثل بمبی که با کوچکترین تنشی منفجر خواهد شد.

ایکاش از نزدیکی‌های خلوتم رد نشوند تا حرمت‌ها حفظ شود.

 ایکاش...

پس توام واقعا از درون فشرده ای
فقط از بابت یک سری مسائل دیگه
هوممم

حسش مشترکه...
بغض و دلتنگی و تنهایی...
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
Designed By Erfan Powered by Bayan