صامتانه

ما آدم ها چمون شده؟

یاحق

 

اتفاقات اجتماعی گذشته و کنش های خودم و آدم های اطرافم رو که میبینم فکرم درد میگیره...!

اینکه چرا خیلی هامون رفتارهای ضد و نقیض داریم؟

از اسلام حرف میزنیم و به اسم مصلحت رفتار غیر اسلامی داریم

از انسانیت و دفاع از خون به ناحق ریخته شده میگیم و با بریده شدن گلوی بقیه توی همون اعتراضات کاری نداریم

 

و به این فکر میکنم که این رفتارها صرفا توی بعد اجتماعی نیست

رفتارهای ضد و نقیض ما روابط خانوادگی مون هم فلج کرده

بدتر از اون گاهی حتی خودمون هم نمیدونیم با خودمون چند چندیم

 

انگار تبدیل شدیم به انسان هایی سردرگم

انشان هایی که نمیدونیم چی میخوایم و چطوری باید بخوایم

ولی از بقیه طلبکاریم

از دوست و آشنا طلبکاریم

از همسایه و غریبه طلبکاریم

از کارمند بانک و استاد دانشگاه طلبکاریم

از شهرداری طلبکاریم

 

و من مشکلی با این طلبکار بودن ندارم چون معتقدم خود این معترض و مطالبه گر بودن کمک میکنه به جاری بودن و رشد ما و جامعه مون

منتها مساله از اونجایی شروع میشه که 

یک ما یوقتایی نمیدونیم چی میخوایم. میدونیم این رو نمیخوایم ولی نمیدونیم هم چی میخوایم

دو وقتایی هم که میدونیم چی میخوایم، بلد نیستیم چطوری باید بخوایم

سه یوقتایی هم میدونیم چی میخوایم و چطوری بخوایم ولی چون حاضر نیستیم هزینه اش رو پرداخت کنیم، ترجیح میدیم راه های ساده هرچند نادرست رو بریم

 

مثل یک بچه بهانه گیر میشیم که فرمون رو داده دست احساس و منطق رو گذاشته کنار

و این مسئله ربطی به چپی و راستی نداره. ربطی به طرفدار نظام و ضد نظام نداره

ربطی به من و بقیه نداره

هممون همین شدیم.

نمیدونم از بی حوضلگی مونه

از خستگیمونه یا چی

 

ولی میدونم این شرایط خیلی دردآوره

اینکه بیفتیم به جون هم

این که به جای مرهم بودن برای زخم هامون، تازیانه بشیم برای زخم های جدید

اینکه ابعاد اخلاقی درونی مون کم بشه

اینکه به جای عشق، نفرت بشینه توی وجودمون

اینکه به جای تلاش برای ساختن خودمون، خسته و ناامید باشیم

 

و این هم میدونم که مسئولیت یه بخشی از این اتفاقات با حکومته و یه بخشی با جامعه و خانواده و خودمون

اما نمیتونم دقیق تحلیل کنم چی شد که به اینجا رسیدیم؟

 

 

پی نوشت:

به یک چیز معتقدم

یکبار توی یه کارگاه روان شناسی شرکت کرده بودم که استادش حرف تکان دهنده ای زد

میگفتن که یک موقعیت داریم، یک بردشت از موقعیت

به خاطر همین دو تا خواهر یا برادر دوقلو توی یک خانواده ویژگی های اخلاقی و سلامت روان متفاوتی دارن

 

این برای من این درس رو داره که حواسم باشه در برخورد با هر شرایط حواسم باشه چطور به اون قضیه نگاه میکنم و چه واکنشی نشون میدم

بعلاوه اجازه ورود چه دیتاهایی رو به ذهنم میدم

 

یک مورد دیگه هم خیلی قابل تامله

احساس نیاز و نیاز

ما یکوقت هایی به چیزی نیاز داریم ولی چون احساس نیاز نداریم در قبالش برای بدست آوردنش تلاش نمیکنیم

یک وقت هایی ما نیازهای کاذب داریم

یعنی علی رغم اینکه به اون چیز نیاز نداریم یا جزو نیازهای اولویت دار و حیاتی مون نیست، تبدیلش میکنیم به اولویتمون و با نادیده گرفتن خیلی چیزها هدفمون رو میچینیم روی اون مورد. چرا؟ چون احساس میکنیم به اون چیز نیاز داریم.

 

 

پی نوشت 2: توی هیاهوی اینستاگرام، قدر وبلاگ نویس ها رو بیشتر دونستم

چون حتی با خوندن نظرات مخالف، بازهم ذهنم نظم داشت و فضای گفت و شنود رو حس میکردم

اینکه اینجاییم که حرف بزنیم و بشنویم که مشکلی حل بشه

برخلاف اینستاگرام که حس میکردم اومدیم فط حرف بزنیم و توهین کنیم که خالی بشیم هرچند خودمون فکر کنیم هدف والاتری داریم!

این یک واقعیت برای منه که  توی فضای اینستاگرام حتی با خوندن نظرات موافق هم یک جاهایی خشمگین میشدم بخاطر بعضی توهین ها و بی منطقی ها

هرچند که همون جا هم هستند آدم هایی که سعی میکنن با منطق و به دور از تعصب نظراتشون رو بگن ولی غالب رفتارها همونه...

 

پی نوشت 3: ایکاش نوجوون های ما بیشتر از اینستاگرام توی فضای وبلاگ نفس میکشیدن :)

سلام

ان شاالله از این مرحله هم بزودی عبور میکنیم

برای من زنگ هشداری بود که من مدعی انقلابی برای اینکه کشورم این روزها رو نبینه چکار کردم

 

و به فکر عمیق تری فرو رفتم

باید آستین ها رو بالا بزنیم

هر کدوم به نوبه و وسع خودمون

سلام و رحمت
ان شالله. ولی برای من واقعا سواله که چطور عبور میکنیم و چطور باید عبور کرد؟


منم زیاد به این فکر میکنم که باید یه کاری کرد ولی واقعا به ذهنم نمیرسه که چکاری درسته؟
بخصوص که یوقتایی ما خودمون معترضیم به یکسری کارهای دولت ولی صدامون شنیده نمیشه
و اینجور مواقع هم که شلوغ میشه طبیعتا همراه جمعیت معترض نمیشیم که به اغتشاشات دامن نزنیم
و حتی پیام اعتراض نسبت به این جور اعتراضات هم میذاریم
ولی بعدش دولت حرف اصلی رو دیگه پیگیری نمیکنه و میگه ببینید مردم اومدن! اینا همه موافقن با ما!
این باعث میشه حتی دل چرکین بشیم از اینکه دفعه بعد همراهی کنیم با دولت

+بیشتر بنویسید لطفا
وبلاگتون جزو وبلاگ هایی هست ک هر وقت میام چکش میکنم

منم توی اینستاگرام میزان اضطراب و تنش هام بیشتر میشه

چون به قول تو گاهی از هر دو طرف با استوری‌های بسیار خشمگین مواجه می‌شدم و چون آدم بحث کردن هم نیستم مجبور بودم همه این حس‌ها رو بریزم توی خودم

دقیقا. خشم... و همین باعث میشه خیلی انرژی از آدم بگیره
ولی توی وبلاگ منطق و آرامش بیشتری هست

+ من قبلا خیلی صحبت میکردم هرچند الان نه
ولی بنظرم اینستاگرام فضای گفت و شنود کمی داره
یعنی همون آدم رو برداری حضوری باهاش صحبت کنی خیلی گفت و گو منطقی پیش میره
اما توی اینستا دو طرف میخوان ثابت کنن من میفهمم تو تمیفهمی -_-
شنبه ۹ مهر ۰۱ , ۱۵:۰۷ علی ابن الرضا

سلام اول بگم کاش میشد پی نوشت سه رو فریاد زد ا حرفهاتون موافقم  و من هم هنوز سرم درد میکنه که چرا ؟بعد جواب این چرا میاد تو ذهنم و دوباره برا جواش میگم چرااا

 

فقط امیدوارم این دغدغه ها مهمون چند روزه نباشه 

به عنوان یک انسان ازین همه کوری  در رنجم

سلام و رحمت
ان شالله بتونیم این وسط رسالت خودمون رو بشناسیم و بهش عمل کنیم
که نه توی تیم دشمن دانا باشیم نه دوست نادان

یه موجه که مثل قبلیا میخوره به سنگ 

 

راستش بنظر من یکم فراتر از موجه و حتی اگر بخوره به سنگ لازمه بصورت جدی برای اصلاحات جدید فکر بشه
خیلی حرف هست ولی خب...
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
Designed By Erfan Powered by Bayan